به نام خدا

تهیه و تنظیم : علی مهدوی

راهنمای درست نویسی

هر نوشته ای ، هر چند علمی و مؤثر ، با وجود غلط های املایی ، زشت و ناپسند جلوه می کند و نزد خواننده ، بی اعتبار شمرده می شود . اگر به دقت به نوشته ها توجه کنید می بینید که شماری از لغات هستند که بیشتر از بقیه ، اشتباه نوشته می شوند . در مورد این لغات باید توجه داشت که اولاً احصا و جمع آوری تمامی آنها ممکن نیست ؛ دوم این که شماری از این لغات از نظر لغت شناسان و ویراستاران دو املایی هستند ، با این تفاوت که یک شکل آن اصح و رایج تر است .

درست نادرست درست نادرست

انزجار ( نفرت ) انضجار انضباط انظباط

برخاستن برخواستن برهه برحه

باسمه تعالی بسمه تعالی بُلعجب بوالعجب

بُلفُضول بُوالفُضول پارچه تنزیب پارچه تنظیف

پیشخان پیشخوان چُغُلی کردن چُقُلی کردن

چُغندر چقندر هاله حاله

هَرَس کردن حَرَس کردن حِیص و بِیص ( = گیر و دار ) حیث و بیث

خدمتگزار خدمتگذار خورده بُرده خُرده بُرده

خاستگاه (= منشأ) خواستگاه خُرد سال خوردسال

خُرد و کلان خورد و کلان خشنود خوشنود

زغال ذغال ذوزنقه ذوذنقه

رئیس رییس زمین مَفروز(= جداشده ) زمین مفروض

سوغات سوقات شاغول شاقول

شکرگزاری شکر گذاری ضرب الاجل ضرب العجل

عَلی حده علی حَدّه غث و سمین (= کم بها و گرانبها )غَث و ثمین

غمض ِ عین غمز عین فُرغون فُرقُون / فُرقان

فروگذار فروگزار فلاسک فِلاکس

معتنابه متنابه محذور دارم محظور دارم

مرهم مرحم مسُیِّب مصَیّب

مطمح نظر مطمع نظر مَلاط مَلات

مُلا نقطی ملا لغتی مَلغمه ملقمه

مُنَغَّص (= تیره ) منقص نردبان نردبام

وهله وحله بحبوحه بهبوهه

بردگان برده گان بررسی برّسی

بودجه بوجّه پایه گذار پایه گزار

تقاص تخاص توجیه توجیح

جدّ و آبا جدّ و آباد حدس حدث

خُرده فروشی خورده فروشی خُرده گیری خورده گیری

خُرسند خورسند راجع به راجب

راحت تر راحتر رذل رزل

زادبوم زاد و بوم زادولد زاد و ولد

زکام ذکام سبزی خُرد کنی سبزی خوردکنی

ستبر سطبر سرمه سورمه

عسکر عسگر علاقه مند علاقمند

کج و مُعوَج کج و مأوج کمیسیون کمسیون

مذکور مزکور مزبور مذبور

موجّه موجح ناهار ( غذای ظهر ) نهار

نعناع نعنا ادا و اطوار ادا و اطفار

مشماع مشما ریع ( افزونی ) ری

کاَن لم یکن کم لم یکن محابا مهابا

زُهم زحم ذیربط زیربط

مقنعه مغنعه نامرئی نامریی

کلمات عربی که در فارسی معنای تازه ای یافته اند .

کلمه معنا در عربی معنا در فارسی

اسارت بستن ریسمان اسیری

خرّاج زرنگ بسیار خرج کننده

تسری خریدن کنیز سرایت کردن

رکیک سست زشت

تماشا با هم راه رفتن دیدن

فراغت اضطراب آسایش

کثیف انبوه آلوده

محصل مأمور دانش آموز

کلماتی که شباهت اندکی دارند و نباید به جای هم به کار روند.

کلمه معنا کلمه ی مشابه معنا

آرایش زیبایی با افزایش پیرایش زیبایی با کاهش

احسنت آفرین اَحسن نیکوتر

استیجار اجاره کردن استجاره پناه خواستن

استعفا درخواست کناره گیری استیفا باز پس گرفتن

افراط زیاده روی تفریط کوتاهی

افکار جمع فکر افگار زخمی ، نالان

بیرق عَلَم بیدق پیاده

تأثر اثر پذیرفتن تحسر افسوس

تزویج به همسری دادن ازدواج انتخاب همسر

خزانه مجموع اموال خزینه مخزن آب گرم

دعوی ادعا دعوا داد خواهی

عصبانی خشمگین عصبی فشار روانی

کاندید ساده دل کاندیدا نامزد

گزیر چاره گریز فرار

مژده بشارت مژدگانی انعام

مس دست مالیدن مسح از اعمال وضو

نفحه بوی خوش نفخه نَفَس

بانگ فریاد بانک بنگاه اقتصادی

بها قیمت بهاء روشنایی

خط موی تازه روییده خد گونه

ارضا خشنود کردن ارضاع شیر دادن

شامل اسم فاعل مشمول اسم مفعول

تصفیه پاک کردن تسویه مساوی کردن

تسریع سرعت بخشیدن تصریح سخن آشکار

اعلان آشکار کردن اعلام خبر دادن

هشدار اخطار هشیار آگاه

تصادف به هم خوردن اتفاقی تصادم به سختی به هم خوردن

پیشرفت در امور معنوی پیشروی در امور مادی و عینی

تفاوت مفردِ جمع های مکسّر در عربی و فارسی

جمع مکسر مفرد در عربی مفرد در فارسی

اجنّه جنین جن

اراذل ارذل رذل

امیال میل ( واحد مسافت ) میل ( رغبت )

اوصاف وصف صفت

حواس حاسه حس

حور احور ، حورا حوری ، حور

صنایع صنیعت ، صناعت صنعت

مشایخ مشیخه شیخ

مضارّ مضرّت ضرر

معاذیر معذار عذر

شرایط شریطه شرط

خواص خاص خاصیت

مساعی مسعی سعی

مفاسد مفسده فساد

معایب معاب ، معابه عیب

وقایع وقیعه واقعه

مخارج مخرج خرج

کلمات بسیط گونه حاصل از واژه آمیزی

یک + گانه ( یگانه ) سرکه + انگبین ( سکنجبین )

ناو + خدا ( ناخدا ) هوش + یار ( هشیار)

نسخ + تعلیق ( نستعلیق ) تلنگ + انگل ( تلنگل )

فوتبال + سالن ( فوتسال ) راه + گان ( رایگان )

کفش + ایران ( کفشیران ) هفت + ده ( هفده )

مبل + ایران ( مبلیران ) سه + صد ( سیصد )

خرما + آلو ( خرمالو ) پنج + صد ( پانصد )

جل + انبار ( جلنبر ) تل + انبار ( تلنبار )

غریب + شمار ( غرشمار / غرشمال ) بغ + چه ( بچه ؛ بغ : آفریده )

سرکه + با ( سکبا : آش سرکه )

تفاوت معنی گزار و گذار

واژه معنی واژه معنی

حکم گذار حاکم حکم گزار رعیت

قانونگذار قوه مقننه قانونگزار قوه مجریه

سنت گذار واضع سنت سنت گزار به جای آورنده سنت

بدعت گذار وضع کننده ی بدعت بدعت گزار انجام دهنده ی بدعت